عاشقانه های بی صدا

متن مرتبط با «شروع تازه زندگی» در سایت عاشقانه های بی صدا نوشته شده است

سبک زندگی - سکوت

  • دیشب داشتیم در مورد خرید خونه و گرفتن وام مسکن، صحبت می کردیم. اینکه قسط هاش خیلی سنگین و طولانی هست. من بهت گفتم یه وام حدود 400 تومن هست که هم سودش کمه و هم مدت بازپرداختش طولانی هست. تو پرسیدی چه وامی؟ و من گفتم: وام ازدواج. نمی دونم چرا ناراحت شدی. فقط یه پیشنهاد بود. می خواستم یه جورایی سر حرف رو بازکنم و باهات حرف بزنم اما تو عصبی و ناراحت شدی. یاد اون روزایی افتادم که بهت ابراز علاقه کردم و تو بهم گفتی فقط می تونیم دوست باشیم، همین. بعد از اون هم هر بار که بهت می گفتم دوست دارم یه جوری حالمو خراب می کردی که دیگه کم کم تصمیم گرفتم اصلا به زبون نیارم و فقط بنویسم. نوشتم و نوشتم. اما کم کم بیان و ابراز احساسات از یادم رفت. بعد از چند سال، وقتی رفت و آمد با خانواده تو رو شروع کردیم از سال 98، اونوقت خودت شاکی شدی که چرا هیچ وقت از عشق و دوست داشتن حرف نمی زنی. یادت میاد چی بهت گفتم؟ گفتم: "این آدمو تو ساختی. تو اینجوری خواستی. اون موقعی که تا احساسم رو بهت می گفتم، ناراحت می شدی و حالم رو می گرفتی، کم کم این آدم رو از من ساختی."گفتی حالا شرایط فرق کرده. منم سعی کردم بشم همون آدم قبل. همون که دلش می خواست بهت بگه چقدر دوست داره. اما خب راستش زمان لازم بود، من همه احساسم رو سرکوب کرده بودم. 6، 7 سال سرکوب احساس و سکوت زمان کمی نبود. کم کم داشتم دوباره عشق و عاشقی رو یادم میاوردم. وقتی دیشب انقدر با ناراحتی و دلخوری رفتی تو اتاق، فهمیدم بازم باید مثل همون روزا سکوت کنم. اما نمی دونم ایندفعه می تونم طاقت بیارم یا نه؟! عزیزدلم 11 سال زمان کمی نیست. برای بودن با تو چقدر به خانوادم دروغ گفتم و می گم. به خصوص از وقتی که با هم خونه یکی شدیم. راستش من دیگه از این همه دروغ گفتنها خ, ...ادامه مطلب

  • سبک زندگی من

  • آخرین نوشته ام برای سوم تیر ماه 1402 هست. یعنی حدود هفت ماه و نیم هست که چیزی ننوشتم. دیگه خیلی حوصله نوشتن ندارم. فکر کنم پارسال همین موقع ها بود که در مورد تو با داداش کوچیکه حرف زدم و بهش گفتم که تو، تو زندگی من هستی. داداش کوچیگه خیلی بزرگه. می دونی ده سال و نیم، زمان کمی نیست. این همه مدت تو راز زندگی من بودی و هنوز هم هستی. هر وقت تو جمع خانواده و فامیل بودم، جای خالیت رو حس کردم. چقدر دلم می خواست تو هم با من باشی. تو هم باشی تا بقیه ببینن تو هستی و من تنها نیستم. هر وقت پدر و مادرت اومدن اینجا یا ما رفتیم پیششون یا حتی وقتایی که همه با هم بیرون رفتیم، مسافرت. چقدر تو دلم حسرت خوردم کاش یک روز هم بشه من و تو با خانواده ام بریم بیرون، بریم سفر. کاش دیگه راز زندگیم نباشی. کاش بتونم به همه بگم تو عشق زندگی من هستی. کاش بتونیم با هم بریم پیش خانواده ام. کاش بشه با خانواده تو و خانواده خودم همگی با هم بریم سفر و کنار هم حسابی خوش بگذرونیم. می ترسم، خیلی می ترسم از اینکه همه اینها حسرت بشه و به دلم بمونه. می ترسم، خیلی می ترسم از اینکه فرصتم تموم بشه و حسرت این با هم بودنها به دلم بمونه. می ترسم یک روزی سوت پایان رو برای من بزنن و من با همه این حسرت ها تو و همه عزیزانم رو ترک کنم. آره می ترسم یه روزی بمیرم و همه اینها بشه حسرت. نمی دونم شاید من آدم امن زندگیت نیستم که توی این ده و سال و نیم نتونستی بهم اعتماد کنی و اجازه بدی که همه چیز رسمی بشه. نمی دونم شاید هم می خوای یک روزی منو ترک کنی و بری و می خوای برای اون روز سختی برات نباشه. نمی دونم، شاید با خودت فکر می کنی اگر سارا همه این حسرت ها رو با خودش داشته باشه بهتر از اینکه برای خودم و با دست خودم برای خودم دردسر درست , ...ادامه مطلب

  • شروع یک آشنایی

  • داریم به روز های آشناییمون نزدیک میشیم. اواخر تیر ماه بود. چندباری با هم تو فیسبوک صحبت کردیم و بعد نقل مکان کردیم به یاهو مسنجر.بعد یه دفعه تو غیب شدی. با خودم گفتم شاید چیزی ناراحتت کرده اما چی؟! هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید. بعد به این نتیجه رسیدم خب حتما نخواستی که این رابطه ادامه پیدا کنه. اما بعد از دو سه هفته پیدات شد. گفتی حالت خوب نبوده و سردردهای میگرنی داشتی و خلاصه دوباره همه چیز شروع شد.اولین دیدارمون ۱۴ شهریور ماه بود، رفتیم درکه. خیلی خوش گذشت. چقدر حس خوبی ازت گرفته بودم.چقدر حال اون روزام بد بود. روزای سختی رو گذرنده بودم و به غیر از اون پدرم هم از دست داده بودم. دلتنگ بودم و غمگین.با اومدنت به زندگیم حس می کردم، یه امید تازه ای تو زندگی پیدا کردم.دومین دیدارمون ۱۴ مهر بود. بازهم رفتیم درکه. توی اون یک ماه، از ۱۴ شهریور تا ۱۴ مهر ماه همه چیز برام عوض شده بود. وقتی ۱۴ مهر ماه دیدمت، حس کردم دیگه طاقت دوریت رو ندارم. انگار عشق تو وجودم جوونه زده بود. انگار از اون دنیای غم و غصه وارد دنیای جدیدی شده بود. دنیای که امید داشت توش رشد می کرد.انقدر از این احساس هیجان زده بودم که نمی تونستم کنترلش کنم. همون روز ۱۴ مهر وقتی فهمیدم ۶ آبان ماه تولدته، وقتی از درکه برگشتیم و از هم جدا شدیم، رفتم انقلاب تا یه کتاب برای تولدت هدیه بگیرم. کتاب کوری، خودم تازه خونده بودم و از رمانش خیلی خوشم اومده بود.چند روز بعد از دومین دیدارمون، دیگه طاقت نیاوردم و بهت گفتم که بهت علاقمند شدم. اما تو بهم گفتی فقط می خوای با هم دوست بمونیم و مجازات علاقه و ابزاز علاقه ام به تو، شد ایمیل بلندبالایی که برام فرستادی و گفتی نمی تونی اینجوری ادامه بدی و دوست داشتن ممنوع.بعد از یک ماه دوبا, ...ادامه مطلب

  • خبر تازه

  • دوشنبه شب بود (هفته گذشته)، دوش گرفته بودم و دراز کشیده بودم. دلتنگ و دلشکسته.  یکدفعه روی تلگرام پیامت اومد " می ترسی؟ " گفتم از چی؟ گفتی: "نمی دونم حسم بهم گفت." تازه اونجا بود که بهت گفتم تصداف کرد, ...ادامه مطلب

  • شروع یک تنهایی دیگر

  • عزیز دلم، مهربونمیه تنهایی دیگه شروع شده. نمی دونم این تنهایی چقدر طول بکشه. یک هفته، دو هفته یا ... . نمی دونم، فقط می دونم بدون تو هر لحظه برای من به اندازه یک روز طول می کشه. همین الان هم داریم با , ...ادامه مطلب

  • تصمیم تازه

  • یه تصمیم تازه گرفتم. این تصمیم تازه حالمو خراب کرده. اخه قرار کار سختی بکنم. الان نمی تونم بگم. باید تا موقع تولدت صبر کنم. فقط می دونم هربار که به این تصمیم فکر می کنم پشتم میلرزه. نمی دونم خودم طاقت میارم که این تصمیم رو به انجام برسونم یا نه؟! حالم اصلا خوب نیست. یه غم بزرگ تو دلم سنگینی می کنه. به بغض تو گلوم مونده و آزارم میده. دلم می خواد چشمامو ببندم و سال ها بخوابم. وقتی چشمامو باز می کنم ببینم کنار توام. چقدر دلم برات تنگه. می خوام یه چیزی بهت بگم اما میترسم. اما بالاخره یه روزی حرفمو بهت می گم., ...ادامه مطلب

  • شروع تازه

  • همه چیز از فیس بوک شروع شد. نمی دونستم یه روز این جوری می شه. اولین پیام، اولین آشنایی، نمی دونستم اینجوری اسیر می شم. نمی دونم ارزو کنم کاش هرگز با هم آشنا نمی شدیم، یا ارزو کنم که هرگز از هم جدا نشیم. اما این رو خیلی خوب می دونم که شدی همه چیزم . می دونم که خیلی خوب میدونی چقدر دوست دارم . دوست داشتن به معنای واقعی کلمه. ابن رو هم می دونم، که خیلی خوب میدونی دیگه هرگز کسی مثل من عاشقت نخواهد شد.  ,شروع تازه,شروع تازه زندگی,شروع تازه t-one,شروع تازه شعر,يه شروع تازه,تازه شروع زندگیمونه,تازه شروع زندگیمونه زدبازی,تازه شروع زندگیمونه دانلود,تازه شروع زندگیمونه از زدبازی,تازه شروع زندگيمونه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها