عاشقانه های بی صدا

متن مرتبط با «یک عالمه حرف نگفته» در سایت عاشقانه های بی صدا نوشته شده است

شروع یک آشنایی

  • داریم به روز های آشناییمون نزدیک میشیم. اواخر تیر ماه بود. چندباری با هم تو فیسبوک صحبت کردیم و بعد نقل مکان کردیم به یاهو مسنجر.بعد یه دفعه تو غیب شدی. با خودم گفتم شاید چیزی ناراحتت کرده اما چی؟! هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید. بعد به این نتیجه رسیدم خب حتما نخواستی که این رابطه ادامه پیدا کنه. اما بعد از دو سه هفته پیدات شد. گفتی حالت خوب نبوده و سردردهای میگرنی داشتی و خلاصه دوباره همه چیز شروع شد.اولین دیدارمون ۱۴ شهریور ماه بود، رفتیم درکه. خیلی خوش گذشت. چقدر حس خوبی ازت گرفته بودم.چقدر حال اون روزام بد بود. روزای سختی رو گذرنده بودم و به غیر از اون پدرم هم از دست داده بودم. دلتنگ بودم و غمگین.با اومدنت به زندگیم حس می کردم، یه امید تازه ای تو زندگی پیدا کردم.دومین دیدارمون ۱۴ مهر بود. بازهم رفتیم درکه. توی اون یک ماه، از ۱۴ شهریور تا ۱۴ مهر ماه همه چیز برام عوض شده بود. وقتی ۱۴ مهر ماه دیدمت، حس کردم دیگه طاقت دوریت رو ندارم. انگار عشق تو وجودم جوونه زده بود. انگار از اون دنیای غم و غصه وارد دنیای جدیدی شده بود. دنیای که امید داشت توش رشد می کرد.انقدر از این احساس هیجان زده بودم که نمی تونستم کنترلش کنم. همون روز ۱۴ مهر وقتی فهمیدم ۶ آبان ماه تولدته، وقتی از درکه برگشتیم و از هم جدا شدیم، رفتم انقلاب تا یه کتاب برای تولدت هدیه بگیرم. کتاب کوری، خودم تازه خونده بودم و از رمانش خیلی خوشم اومده بود.چند روز بعد از دومین دیدارمون، دیگه طاقت نیاوردم و بهت گفتم که بهت علاقمند شدم. اما تو بهم گفتی فقط می خوای با هم دوست بمونیم و مجازات علاقه و ابزاز علاقه ام به تو، شد ایمیل بلندبالایی که برام فرستادی و گفتی نمی تونی اینجوری ادامه بدی و دوست داشتن ممنوع.بعد از یک ماه دوبا, ...ادامه مطلب

  • بی حرف

  • امسال وارد 7 امین سال شدیم. 11 روز دیگه 7 امین سالگرد اولین دیدارمون هست.  , ...ادامه مطلب

  • شروع یک تنهایی دیگر

  • عزیز دلم، مهربونمیه تنهایی دیگه شروع شده. نمی دونم این تنهایی چقدر طول بکشه. یک هفته، دو هفته یا ... . نمی دونم، فقط می دونم بدون تو هر لحظه برای من به اندازه یک روز طول می کشه. همین الان هم داریم با , ...ادامه مطلب

  • یک آرزو

  • از شروع سال جدید، بارندگی و سیل شروع شده. سال جدیدی که همه متتظر بودن تا در کنار خانواده شون تعطیلات رو بگذرونن. همه می خواستن در کنار خانواده خستگی یک سال دویدن رو لز تن بیرون کنن. اما مردم سالشون رو, ...ادامه مطلب

  • یک شب هزار ساله

  • عزیزم، فردا قرار هست، پدر و مادرت برگردن مشهد. دروغ چرا؟! خوشحالم. میدونم که دلتنگشون میشی. اما منم دلتنگ توام. این ۲۹ روز برای من خیلی سخت گذشت. نمی دونی چقدر دلتنگت شدم. نمی دونی هر روز برام انداز, ...ادامه مطلب

  • یک روز خوب

  • عزیزم، امروز خیلی خوب بود. امروز با هم بودیم. از صبح زدیم بیرون. اگر چه اول صبح اون تصادف که موتور ازپشت زد به ماشین و چراغ ماشین شکست و بعد هم موتوری فرار کرد و اعصاب هر دوتایی مون رو خورد کرد، اما بقیه روز خیلی خوب بود. خیلی وقت بود تو ماشین صبحانه نخورده بودیم.  جاده شمشک، از اون سراشیبی تند، رفتیم پایین، کنار آب، آرامش و سکوت و صدای آب، عالی بود. در آغوشم کشیدی و در سکوت به صدای آب گوش کردیم. بعد بالا اومدن از همون سراشیبی.  کافه m2 قهوه و کاپوچینو که باهم خوردیم و موسیقی سنتی. همه چیز خوب بود و خوش گذشت. مرسی عزیرم، مرسی مهربونم.  با اینکه امروز دیدمت اما چقدر دلتنگت هستم.,یک روز خوب,یک روز خوب در باغ فردوس,یک روز خوب میاد ...ادامه مطلب

  • یک حرف نگفته

  • راستی یه چیزی رو باید بهت بگم. دیگه هیچ کس تو زندگیت نمیاد که مثل من اینطور عاشقانه دوست داشته باشه. عاشقانه و صادقانه. بی توقع و بی چشم داشت. می دونی چی دارم می گم. هیچ کس دیگه مثل من عاشقت نمی شه. هیچ کس، حتی اونیکه اومده تو زندگیت. ,یک حرف نگفته,یک دنیا حرف نگفته,یک عالمه حرف نگفته,هزار و یک حرف نگفته,یک استکان حرف نگفته,یک سبد حرف نگفته ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها