دلم گرفته

ساخت وبلاگ

از دیروز به خاطر گندی که من زدم، داری بی محلی و بد اخلاقی می کنی. بهت حق میدم ناراحت باشی، من باعث شدم به جلسه رسیدگی پرونده ات نرسی. حق داری ناراحت باشی. من خودم کلی از دست خودم حرص خوردم.

اما تو که میدونی من قلبم ناراحته. از دیروز قلبم درد می کنه. وقتی تو با ناراحتی و عجله از خونه زدی بیرون، من انقدر گریه کردم، سردرد و چشم درد گرفته بودم.

همش می ترسیدم اتفاقی برات بیافته. داشتم از نگرانی دیوونه میشدم اما جرات هم نداشتم بهت زنگ بزنم.

از صبح هم که بیدار شدی یا بی محلی می کنی یا باهام بداخلاق می کنی.

یادته وقتی این وبلاگ رو بهت نشون دادم و حرفامو خوندی، بهم گفتی اشکال نداره حرفات بنویسی، اما قبلش با من حرف بزن. دلتنگی و ناراحتی و غصه هاتو به من بگو و بعد اگر خواستی بنویسی، بنویسشون.

پس چرا یادت رفته؛ تقصیر تو نیست. تقصیر من که با ناراحتی تو زود بهم می ریزم و تپش قلب می گیرم و حالم بد میشه.

گاهی وقتا، دلم می خواد تنها باشم. اما این خونه کوچیک هیچ جایی نداره برای تنهایی من. تنها جایی که می تونم برم. بین میز ناهار خوری و بخاری هست.

اون هم هر وقت تو میای و می بینی بهم می گی چرا رفتی اونجا کز کردی؟!

کاش این خونه یه گوشه یا یه اتاق دیگه داشت که وقتی دلم می گرفت و احتیاج به تنهایی داشتم، می رفتم تو اتاق و در می بستم.

چقدر دلم یه سفر می خواد، یا یه جایی که چند روز بتونم فکر کنم، استراحت کنم.

خیلی خسته ام.

+ نوشته شده در چهارشنبه دوم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 17:40 توسط سارا  | 

عاشقانه های بی صدا ...
ما را در سایت عاشقانه های بی صدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sara8james6 بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 22:37