بیقرار توام

ساخت وبلاگ

بعضی وقتها خیلی راحت بعضی حرفها رو میزنی، مثل حالا و حواست نیست چی به روز من میاد.

پدرت نگران که مبادا مثل ح...........ث بخوای با من ازدواج کنی.

پدرت خبر داره من چقدر دوست دارم؟

پدرت خبر داره که وقتی تو آخ می گی، قلب من صد تا تیکه میشه؟

پدرت خبر داره که از جونم برات می گذرم؟

پدرت می دونه من طاقت دوریت رو ندارم؟

پدرت می دونه تو شدی همه زندگی من؟

راستی پدرت میدونه من عاشق اینم که تو بهم می گی حاج خانم مرّبا؟

میدونه من عاشق اینم که تو با شیطنت دنبالم بدوی و من فرار کنم؟

میدونه من عاشق اینم که تو به جای سارا منو ساری صدا می کنی؟

نه اون از هیچ کدوم اینا خبر نداره. اما تو که خبر داری. تو که نمیذاری دوست داشتنم رو به زبون بیارم چون نمی خوای مسئولیتش رو قبول کنی.

تو منو عاشق کردی حالا هم نمی خوای مسئولیتش رو قبول کنی پس پاک کردن صورت مسئله راحتترین کاره.

ساده و راحت می گی از اول بهت گفتم که رسیدنی در کار نیست و فقط یه دوستی ساده است. اگر یه دوستی ساده بود پس چرا عاشقم کردی؟

لعنتی چرا عاشقم کردی؟!

گاهی وقتا فکر می کنم چقدر مغرور و از خودراضی هستی که فکر می کنی هیچ دختری در سطح تو نیست.

اما از یه چیزی کاملا مطمینم که دیگه هیچ وقت کسی مثل من عاشقت نخواهد شد. کسی که حاضر از همه چیز بگذره به خاطر تو.

هرگز تو زندگیت چنین عشقی رو تجربه نخواهی کرد.

انقدر مغرور نباش عزیز دلم، مهربونم.

دوست دارم.

عاشقانه های بی صدا ...
ما را در سایت عاشقانه های بی صدا دنبال می کنید

برچسب : بیقرار,توام, نویسنده : 6sara8james6 بازدید : 220 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 3:11