تصادف

ساخت وبلاگ

عزیزدلم، ده روز که ندیدمت. ده روز که نمی دونم حالت چطوره. ده روز که نمی دونم چی غذایی می خوری. ده روز که نمی دونم لباس تمیز و اتو شده داری یا نه.  ده روز که دلتنگتم. 

روز دوشنبه، بعد از یک هفته بی خبری بهم پیام دادی. مثل این چند مدت اخیر، پیامت دستوری بود. "۸ تومن بزن به پاسارگاد" بلافاصله هم پیام دادی، خونه نیا من مریضم تو هم می گیری". 

درسته که پول از حساب خودت جابجا میشه اما عزیزم من کارمندت نیستم. من همدل و همراهتم. 

نگران شدم، نتوتستم طاقت بیارم بهت پیام دادم چی شده؟ سرما خوردی؟

گفتی، اره چند نفر از بچه های شرکت مریض شدن و تست کرونای یکیشون هم مثبت شده. قلبم ریخت. فردای اونروز یعنی سه شنبه، ۸ روز بود که همدیگرو ندیده بودیم و من از پیام دیروز نگران بودم. بهت پیام دادم و حالت رو پرسیدم. 

بهم پیام دادی "من خوبم نگران نباش. خیلی مراقب خودت باش و احتیاط کن". منم برات نوشتم، تو که می خواستی من بمیرم حالا می گی مراقب خودم باشم و دیگه جواب ندادی. 

غروب که از سرکار می خواستم برگردم خونه شماره ۲، کنار خیابون که منتظر تاکسی بودم، نمی دونم یدفعه یه ماشین از کحا پیداش شد و زد بهم. 

من حتی ماشین رو ندیدم و حتی لحظه برخوردش رو به یاد نمیارم. فقط به خودم اومدم دیدم سرم و زانوی چپم درد می کنه و کنار خیابون افتادم رو زمین. راننده ماشین اومده بالا سرم و ازم حالم رو می پرسید. پلیس اومد و زنگ زدن اورژانس. اورژانس اومد و ازم پرسید همراهت کسی هست، گفتم نه، گفت زنگ بزن به خانواده ات یا شماره بده ما زنگ بزنیم. دلم می خواست بهت زنگ بزنم و م چه اتفاقی افتاده اما هر کاری کردم نتونستم. زنگ زدم به داداشم، گفت بیرون از کرجم دیدم تا تهران خیلی فاصله داره، چیزی بهش نگفتم. بالخره زنگ زدم به پسرداییم. منو بردن بیمارستان فیروزگر، سی تی اسکن از سر و گردنم، عکس از پام و سونوگرافی برای اطمینان از نبود خونریزی داخلی انجام دادن. گفتن خدا رو شکر چیزی نیست. ضرب دیدگی گوفتگی و سرگیجه و حالت تهوع به خاطر ضربه ای که به سرم خورده بود. 

دلم می خواست تو اون لحظه تو کنارم باشی و با دستای گرمت تن بی حسم رو گرم کنی. اما نبودی و من پر از بغض شده بودم. 

حالا دو روز از اون اتغاق می گذره و تو هنوز هم بی خبر هستی. 

خیلی نگران حالت بودم، برای همین امروز بهت زنگ زدم. از خواب بیدار شده بودی و باهام سرد بودی. 

صداتو که شنیدم بغضم گرفته بود. چقدر دلتنگت بودم و بیشتر دلتنگت شدم. 

عزیزم بیا و تموم کن این دوری رو. من دلتنگتم. با این مریضی کرونا و تصادف و دوری و دلتنگی، به خدا هیچ چیز ارزش ناراحت کردن همدیگرو نداره. 

سارا مثل همیشه دلتنگته. 

عاشقانه های بی صدا ...
ما را در سایت عاشقانه های بی صدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sara8james6 بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 23:16