روزهای سخت

ساخت وبلاگ

بیشتر از دو ماهه که بیماری کرونا وارد ایران شده. از ۲۹ بهمن ماه تا امروز که ۲۵ اسفند ماه هست، یعنی حدود یک ماه، ما فقط یکبار همدیگرو دیدیم. دقیقا یک هفته بعد از اون بحث و قهر، من تصادف کردم. یعنی ۶ اسفند ماه. حالا پام توی گچ هست و باید تا ۱۷ فروردین ۹۹ پام توی گچ باشه. 

شاید این اتفاقات افتاد تا یه چیزایی رو بهمون یادآوری کنه. تو چند روز بعد از اینکه من تصادف کردم، از اتفاقی که برام افتاده بود با خبر شدی. 

بعد شروع کردیم تو تل.گرام با همدیگه حرف زدن. یاد روزهای اول آشنایمون افتادم که یا تو یاهو مسنجر یا تو فیس بوک با هم حرف می زدیم. چه روزای خوبی بود. 

خیلی وقت بود اون روزها رو فراموش کرده بودیم. چرا مهربونی ها، عشق و محبت های اون روزهامون رو فراموش کردیم. 

چقدر دلتنگت هستم. دلتنگ اینکه دوباره صدام کنی، دلتنگ اینکه دستامو بگیری تو دستای گرمت. دلتنگ آغوش گرمت. دلتنگ مهربونی هات. دلتنگ روزهای بدون غرورت. دلتنگ وقتایی که بی هوا بغلم می کردی. 

با خود تصمیم گرفتم، وقتی این روزای سخت و تنهایی تموم بشه، دوباره همه چیز رو از اول بسازیم. دوباره بشیم مثل اون روزایی که دلمون پر میزد برای همدیگه. 

دوباره همونقدر با هم مهربون بشیم. دوباره همونقدر برای هم بدون غرور بشیم. 

عزیزم من هنوز هم مثل همون روزای اول دوست دارم. فقط دوست داشتنمون وسط روزمرگی ها گم شده بود. دیگه نمیذارم و نمیذاریم که این اتفاق بیفته. مگه نه؟ 

مهربونم دوست دارم. 

عاشقانه های بی صدا ...
ما را در سایت عاشقانه های بی صدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sara8james6 بازدید : 212 تاريخ : يکشنبه 7 ارديبهشت 1399 ساعت: 11:50