آن روزها

ساخت وبلاگ

این روزها، حالم مثل همون روزهایی که بابا تازه از پیشمون رفته بود.

همش تپش قلب داشتم. همش فشارم پایین بود. همش می خواستم بخوابم، اما خوابم نمی برد. تا چشمامو می بستم چهره اش میامد جلوی چشمم. همش عصبی بودم. حوصله هیچ چیز و هیچ کس رو نداشتم. تا کسی حرفی میزد، بی اختیار اشکهام جاری می شد.

هنوز هم که یاد اون روزها می افتم پشتم می لرزه. یاد می افتم که دیگه تکیه گاهی ندارم.

فکر کردم تو تکیه گاهم می شی. پس چرا بازم تکیه گاهی ندارم؟

چرا بازم حالم مثل اون روزهاست؟!  

همش تپش قلب دارم. همش فشارم پایین هست. همش می خوام بخوابم، اما خوابم نمی بره. تا چشمامو می بندم چهره ات میاد جلوی چشمم. همش عصبی ام. حوصله هیچ چیز و هیچ کس رو ندارم. تا کسی حرفی میزنه، بی اختیار اشکهام جاری می شه.

فکر کردم تو تکیه گاهم می شی. اما نشدی.

غصه رو غصه دلم گذاشتی.

با من چه کردی نازنینم؟ با من چه کردی مهربونم؟

عاشقانه های بی صدا ...
ما را در سایت عاشقانه های بی صدا دنبال می کنید

برچسب : آن روزها رفتند,آن روزها,آن روزها پیراهنم بودی,آن روزها طه حسین,آن روزهای سالم سرشار,آن روزها داود محمدی فرد,آن روزهای خوب رفتند,آن روزها فرید فرجاد,آن روزهاي خوب,آن روزهای خوب, نویسنده : 6sara8james6 بازدید : 201 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 1:50